بودن تو
دلیل نمی خواهد
تو خود دلیل بودنی
بودن من را دلیل باش . . .
مگر نگفته بودم بیــ تو میــ میــ رم ؟
یا خدا یادشــ رفتهــ مرا بکشد
یا تو قرار است که بر گردی . . .
چقدر سردم میـــ شود
وقتی میخوانمت و نیستی . . . !
میـ خوآستمــ تو و دریآ رآ بازگردانمــــ !
دریآ را توانستمـــــ
تو رآ نهــــ . . .
ای کاش نبودنت را هم
با خود برده بودی . . . !
چقدر این روز ها دلم میخواهد ؛
خدا را ... باران را...بودنش را ...؛؛
شانه هایش را ...!
دلم کهـ می گیرد
سرم رآ روی شانهـ ی خودمـ میگذارمــ
تو میگویی : "آرآم باش عزیزمـــ "
و من میشنومـــ . . .
وقتی کهـ دلتنگی ها
از طاقتمـ بزرگ تر می شوند؛
صدایت میزنمـ
سکوت بر سرم آوآر می شود . . .
و فکر می کنم
این روزها
چقدر برای همه چیز دیر است . . .
همه ی ترس من همین بود
محاط شدن در کسی که
پایان نداشت . . .
بخدا هنوز هم از دیدن تو
در پس پرده باران بی امان،
شاد می شوم . . .
پیـــــچـک مــــی شوم ، وحــشــــــــــــــــــــــی !!
مــــــــی پیــــــــــــــچم بـه پـــر و پـای ثانیه هـایـت ،،
تـا حتــــی
نتــــوانــــــــی آنــــــــــــــــــــــــــــــــی !!
بـــــــــی “مـــن” ” بـــــودن” را
زنــدگــــی کنـی . . .
خوابیدن میان دستان تو
بیدار شدن روبه روی چشمان تو
دیدن لبخند هر روزه ی تو
گرفتن دستان گرم تو
سر بر سینه تو نهادن
سرت را به سینه فشردن
راه رفتن بازو به بازو کنار نگاه تو
این است تنها آرزوی من ,
رویای همه ی شبهای من
تو نیستی و
بالش بیچاره ام
زیر سرم را پر کند
یا آغوش خالی...؟
تمام من
سوخت
در تب یادت . . .
آدم های عصبانی،
می بخشند
آدم های رنجیده،
فراموش میکنند
کاش رنجیده،
عصبانی، . . . کاش با من قهر بودی
اما تو فقط
رفته ای ...
پنهان می کنم!
در دلم دلتنگی ام را !
در سکوتم حرف های نا گفته ام را !
در لبخندم غصه هایم را ... !
دلم گریستن می خواهد
و سکوت ...و تو را ...
که نگفته همه چیز را می دانی...
چـهــ قـدر وآژهـ هـآی زمـیـنـی کـمــ انـد (!)
چـهــ قـدر خـآطـرهـ هـآی آسـمـآنـی ، زیـآد ...
ای کـآش لـآاقـل
بـهــ انـدآزهـ ی دردهـآ وآژهـ بـود . . .
+ نـمـیـدآنـمــ
چــرآ
تــآ مـیـگـویـمـــ حـآلـمــ خـوبــــ اســتــــــ
چـشـمـآنـمـــ
خـیـس مـیـشـود ...
+ بـی تـــو
تـمـآمـــ مـن ایـن اســـتـــــ ؛
" هـیــچ "
پشت یک لبخند
پنهان است
تمام بغضهای من
نخواه که بی پرده بخندم...
خستهـ ام
نهـ از راهـي كه آمده ام
يا از انتظاري كه گاهـ امانم را ميبرد
خستهـ ا م از تكرار نديدن تو ...
برگرد
چون من نگذاشتم
روی صندلی تو
هیچکس بنشیند
حتی "غبار" . . .
تحویل نمیگیرم
سالی را که
بدون تو تحویل می شود . . .
تو در هنگام رقصیدن شبیه موج دریایی
تو می رقصی و من دریا شدن را یاد می گیرم
تو در اوج سکوتت سینه سینه حرف پرمعنا است
تو می گویی و من گویا شدن را یاد می گیرم
نمی ترسی ز رسوایی و می خوانی سرود عشق
تو می خوانی و من رسوا شدن را یاد می گیرم
تو می مانی ومن مانا شدن را یاد می گیریم
تو می خندی و من زیبا شدن را یاد می گیرم
در آغوشم که میگیری
آنقدر آرام میشوم که
فراموش میکنم
باید نفس بکشم...
حــــــرف تــــــو که میشــــــود
مــــــن
چقــــــدر ناشیانه
.
.
.
ادعــــــای بی تفاوتــــــی میکــــــنم !!!
دوست داشتنت
گناه باشد یا اشتباه
گناه میکنم تو را
حتی به اشتباه ...
دستهایت را که باز کنی
به هیچ جا بند نیستم
سقوط می کنم...
همیشــــه بــرایـــم ســوال است :
اگــــــر قــــــــرار بــــــود
روزی او را نــــــداشتـــه بــاشـــم،
...
چــرا خـــدا خــــواست
کـــه دوستــــش داشتــــه بـــاشـــم؟
دیگر از آن کس دیگرم
اما...
محال است
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش میکنم...!
چگونه میتوانم با دیگری بخوابم؟!
من ...
بالشم را عوض میکنم ...
دیگر خوابم نمیبرد!!!.......
مادر "
مرا ببخش
درد بدنم بهانه بود !
کسی رهایم کرده
که صدای بلند گریه ام؛
...
اشک هایت را در آورد...
چه تـــلـــخ است!
با بــــغـــض بنویسی....
و فکر کند با خنده نوشته ای...
مرا از دست دادی
تو دیگر هیچ نداری و تمامت را پیش من جا گذاشته ای
اما صدای خنده هایم
دوستت دارم هایم
و تاریخ تولدم
همیشه با تو همراه خواهد ماند ...
هم قد شدیم
خدا می داند
چه چیز هایی را زیر پا گذاشتم...
ســَـرِ میزِ شام یادِت ڪـہ مے اُفــتــَـم
اَشڪ دَر چِشمانَم حَلقـہ مے زَنَد
مـــُـتِعَجـــِـب نِگاهـــَــم مے ڪــُـــنــَــد
لـــَبــخـــَـندِ تـــَــلخے مےزَنَم
وَ مے گـــویم : "چِقَدر داغ بود ... "
می شنوی...؟
دیگر صدای نفسم نمی آید
به دار کشیده مرا بغض نبودنت
من حتی در کنار تو هم تنها بوده ام...
زمانی این را فهمیدم
که حرفهای نگفته ام را برایت نامه کردم...
و وقت رفتنم تمامش را آتش زدم...